شروع داستان
چند سال قبل خواستم برای یادگیری اصولی مهارت نویسندگی در یک «دوره نویسندگی» شرکت کنم. روزی که برای ثبتنام رفته بودم، به استادِ دوره گفتم: استاد، به نظرتان چه نیازی هست که من نویسندگی یاد بگیرم؟ خیلیها به ما میگویند که دورۀ کتاب و کتابخوانی گذشته. مردم وقتشان را در فضای مجازی و پای تلویزیون و ماهواره سپری میکنند. الآن که کسی کتاب نمیخواند. میخواهید نویسندگی بگیرید که چی بشه مثلا؟!
استاد در پاسخ سؤالم گفت: ببینید اینهایی که نام بردید هچکدامشان چیزی از ارزش نویسندگی نمیکاهد. بلکه برعکس همه بیانگر اهمیت نویسندگی هستند. همین فیلمی که شما از آن حرف میزنید، مگه همینجوری چند نفر بلند شدند و رفتند آن را ضبط کردند و رفته روی آنتن! خیر، همین فیلم از پشتوانه یک فیلمنامه برخوردار است که از قلم توانای یک نویسنده تراوش کرده است. نباید سادهلوحانه به مسائل نگاه کرد!
حال که سالها از حرف استاد گذشته و روزبهروز زندگی ما بیشتر با فضای مجازی و شبکههای اجتماعی آمیخته میشود، به درستی و حقانیت سخن آن استاد فرهیخته بیشتر ایمان آوردهام. امروزه همۀ ما با چشم سر میبینم که هر روز زندگی ما بیشتر با نویسندگی جوش میخورد. بنابراین نیاز به به نوشتن و یادگیری مهارت نویسندگی بیش از پیش احساس میشود.
در این پست از سایت میخواهم در یک چالش صد روزه، صد گام اولیهای را که هر علاقهمند به مهارت نویسندگی برای ورود به دنیای جذاب نویسندگی به آن نیاز دارد به اشتراک بگذارم. گفتنی است این مطلب به تدریج روزآمد میشود. پیشنهاد میکنم تا پایان با ما همراه باشید و نقطهنظرات تان را از ما دریغ نکنید.
۱. گام نخست| ۲۰ آذر ۱۴۰۲
نویسندگی چیست؟ نویسنده کیست؟
بد نیست قبل از ورود به دنیای نویسندگی بدانیم که نویسندگی چیست؟ و نویسنده کیست؟ شناخت این مفاهیم اولیه ما را کمک میکند که درک بهتر و درستتری از نویسندگی داشته باشیم. تعریفهای گوناگون و متفاوتی برای نویسنده و نویسندگی نقل شده است. هرکس باتوجه به برداشت و سلیقهٔ خاص خودش، آنها را تعریف کرده است. گاهی تفاوت در تعریفها در حدّ تعبیرات و واژگان است، وگرنه از نظر محتوا و مضمون هیچ تفاوتی با همدیگر ندارند.
برای اینکه سخن به درازا نکشد به نقل دو تعریف از دو ادیب و نویسنده چیرهدست بسنده میکنیم.
زندهیاد رضا بابایی در تعریف نویسنده گفته است: نویسنده کسی است که نوشتن برای او آسان است، اگر چه محصول کارش متوسط باشد.
دکتر پرویز ناتل خانلری هم در تعریف نویسنده و نویسندگی نوشته است: اگر کسی در یکی از رشتهها کتابی بنویسد که هنرش در انشای عبارت و بیان مطلب، دلنشین و ستودنی باشد، او را گذشته از عنوانی که دارد، نویسنده هم میخوانند. پس نویسندگی هنر خوب و زیبا نوشتن است.
بنابراین نویسندگی مهارتی است که فرد با استفاده از آن، حقایق و معانی درونیاش را جذاب و شیوا با دیگران درمیان میگذارد. نویسنده هم به کسی گفته میشود که این مهارت را بهخوبی فراگرفته و بر آن تسلط دارد.
نوشتن تاریخی به درازای عمر بشر دارد. بشر از همان ابتدا از نوشتن بهعنوان ابزاری برای ارتباط استفاده کرده است. در زمان قدیم به دلیل کمبود امکانات کار نوشتن خیلی ساده و کُند پیش رفته است. بهمرور زمان و با بیشتر شدن امکانات کار نوشتن عمومیت بیشتری پیدا کرده و دامنهٔ آن گستردهتر شده است.
گام دوم | ۲۱ آذر ۱۴۰۲
پیشنیازهای ورود به دنیای نویسندگی
بعد از برخورداری از سواد ابتدایی خواندن و نوشتن، علاقه بزرگترین پیشنیاز و شرط ورود به دنیای نویسندگی است. نویسندگی یک مهارت است و هر اندازه هنرآموز بیشتر نسبت به آن عشق و علاقه داشته باشد، موفقتر خواهد شد.
گام سوم | ۲۲ آذر ۱۴۰۲
نوشتن را چطور شروع کنیم؟
امشب خواستم دربارهٔ سرگذشت عزیزی که امروز او را از دست داده بودیم، مطلبی بنویسم. یادداشتهای تلفن همراه را باز کردم و شروع به نوشتن کردم. ظرف چند دقیقه یک نوشتهٔ خوب فراهم شد. فوری دستی روی آن کشیدم و در گروه خصوصی بهاشتراک گذاشتم. از نتیجهٔ کار خیلی راضی بودم. دوستان هم خیلی اظهار لطف کردند.
با تجربه برایم ثابت شده است که هربار هنگام نوشتن خود را آزاد گذاشتهام، نوشتهام بهتر و جذابتر از آب درآمده است. برعکس آن، هرگاه زور زدم که نوشتهٔ بهتری بنویسم بدتر از آب درآمده است. یک نویسنده باید مانند یک شناگر عمل کند. اگر شناگر عضلاتش را منقبض کند میرود زیر آب و غرق میشود، اما اگر عضلات را آزاد و رها کند میآید بالای آب و سالم میماند. یک نویسنده هم وقتی که خود را در نوشتن آزاد و رها میکند، معانی از درونش جوشیدن میگیرد و بر زبان میآید. اما اگر خود را درگیر جملهبندی و یافتن تعابیر خوشآهنگ و جذاب کند، از کار اصلیاش که همان پرداختن موضوع است بازمیماند. ذهنش قفل میکند. نوشتهٔ خوب همان است که از درون آدمی بجوشد و ساده و بیتکلف از نوک قلم تراوش کند و بر صفحهٔ کاغذ بنشیند. بنابراین باید هنگام نوشتن خود را رها کنیم و آزادانه بنویسم. نباید نگران تعبیرات و ساختارهایمان باشیم. برای نوشتن یک موضوع ابتدا باید یک برون ذهنی عمیق در رابطه با آن انجام بدهیم. بعد از آن بشینیم و آنها را سامان بدهیم. حاصل کار حتما یک نوشتهٔ خوب و جذاب خواهد شد.
یکی از نویسندگان بزرگ در همین رابطه توصیه میکند:
«پس خود را رها کنید. بیپروا بنویسید. هر آنچه را که دوست دارید بنویسید. از شیر مرغ تا جان آدمیزاد. ابداً مانع خود نشوید. تصور کنید که نوشتنتان چیزی است مانند خوابدیدن. بنابراین بالهای خود را نبندید. بگذارید به هرجا که میخواهد برود. اما زمانی که به هرجا دلش خواست رفت و آنچه را که دلتان خواست نوشتید، نوبت به ویرایش میرسد». (چگونه مینویسم ۱۷ روش از ۱۷ نویسنده خلاقه معاصر کاظم رهبر)
گام چهارم | ۲۳ آذر ۱۴۰۲
آغاز جذاب و هنرمندانه
شکی در این نیست که هر کاری اولش خیلی مهم و اثربخش است. با اولین لقمهای که در دهان میگذاریم به آشپز نمره میدهیم. امتیاز طعم و مزهٔ نوشیدنیها را هم با اولین جرعهای که سر میکشیم مشخص میکنیم.
از عالَم خوردونوش که خارج شویم، در دنیای ارتباطات میان انسانها و رفتارهایشان با همدیگر نیز اولینها خیلی مهماند. صحبتها و نوع برخوردهایی که در دیدارهای نخست صورت میگیرد، برای همیشه در ذهنها ماندگار میشود، چون قضاوت زودهنگام از عادتهای رفتاری ماست. انسانها را با همان حرکتها و حرفهای اولی که از خود نشان میدهند، قضاوت میکنیم و دربارهشان میگوییم: تمومه، فهمیدم که آقا چند مرده حلاجه!
نوشتههای ما هم همینجوری قضاوت میشوند. خواننده با خواندن عنوان و چند جملۀ نخست نوشتۀ ما، فوری قضاوت میکند که آن را تا آخر بخواند یا ببوسد و بگذارد کنار. خصوصا در دنیای شلوغ و پر هیاهوی امروز که هر لحظه از هر طرف انواع محتوا در قالبهای مختلف به سمت خوانندهها سرازیر است. واقعا در این «بازار شام» مخاطبپیداکردن هنر میخواهد. مهمترین هنری که میتوان برای این منظور در نوشتهها بهکارگرفت شروع جذاب و هنرمندانه است.
آغاز نوشتۀ ما باید طوری باشد که خواننده با خواندن دو سه جملۀ نخست شیفتۀ آن شود. جملات اولیه باید چنان سحرانگیز باشد که هوش و فکر خواننده را برباید و او را محو نوشتۀ ما بکند. قطعا اینجور شروعهای جذاب و هنرمندانه نیازمند تفکر، خلاقیت و تمرین هستند. شروع با داستان، نقل قول، ضربالمثل، شعر و درگیرکردن مخاطب با احساسات شخصی از شروعهای جذاب و هنرمندانه هستند.
اگر هم احساس کردیم که شروع هنرمندانه نداریم، به هیچعنوان نزدیک شروعهای کلیشهای نرویم که برای نوشته سمّ کشنده هستند.
گام پنجم | ۲۴ آذر ۱۴۰۲
ایجاد بانک سوژه
حالا که روبهروی لپتاپ نشستم و برنامهٔ وُرد را باز کردم که چند بَند بنویسم، پاک همهچیز از ذهنم پریده. هرچی باخود کلنجار میروم هیچ سوژهای برای نوشتن پیدا نمیکنم. شاید شما هم چنین وضعیت آشفته و بغرنجی را تجربه کرده باشید. واقعاً شرایط سخت و اعصابخُردکنی برای یک علاقهمند به نویسندگی است. با «قحطی سوژه» باید چه کار کرد؟
بریم این مسأله را ریشهیابی و سپس علاج کنیم.
🔹ریشهیابی مسأله
عموما افرادی با این مشکل مواجه میشوند که وقتی فرصتی برای نوشتن پیدا میکنند، تازه میروند دنبال سوژه و ایده. خب گاهی ذهنشان یاری میکند و فوری سوژهای را شکار میکنند. پرورشاش میدهند. قد میکشد و تبدیل میشود به یک نوشتهٔ خوب و دلچسب.
اما همیشه این اتفاق خوشایند رخ نمیدهد. گاهی ذهن یاری نمیکند که هیچ، بلکه اصلاً قفل میکند. هیچ سوژهای برای نوشتن نمیتوانیم پیدا کنیم. آنوقت روزگارمان تلخ میشود. افسرده میشویم و عطای نوشتن را به لقایش میبخشیم و همهچیز را میگذاریم کنار!
🔹حلّ مسأله
برای اینکه با چنین مشکلی مواجه نشویم، باید به فکر راهاندازی یک بانک باشیم. بانک ایده و سوژه برای نوشتن. راهش این است که همیشه قلموکاغذ (بهجای کاغذهای متفرقه بهتر است دفترچهای جیبی) در جیب داشته باشیم و در کوچه و خیابان، مسجد و مدرسه و هرجایی دیگر، به محض اینکه سوژه و ایدهای برای نوشتن پیدا کردیم، مثل یک شکارچی چستوچابک فوری آن را شکار کنیم و بسپاریم به دفترچهمان. این قید «فوری» هم که ذکر کردم خیلی مهم است. اگر گفتید بعداً، معلوم میشود شکارچی ماهری نیستید. اگر هم حوصلهٔ قلموکاغذ را نداریم، تکنولوژی امروز کارمان را راحت کرده است، در بخش یادداشتهای تلفن همراهمان میتوانیم پروندهای برای ثبت و ضبط سوژهها و ایدههایمان ایجاد کنیم و اسمش را بگذاریم «بانک ایده». همه سوژهها را آنجا ذخیره کنیم. به این ترتیب دیگر خیالمان بابت سوژه راحت میشود. هروقت فرصت مناسبی برای نوشتن پیدا کردیم، میرویم سراغ همین پرونده.
شاید بعضی از این سوژهها بعداً برایمان خندهدار یا ترسناک باشند و هرگز حاضر نباشیم که درباره آنها بنویسیم، این قضاوت را بگذاریم برای بعد. لحظهٔ شکار، هرچی در دام افتاد بیرحمانه و بیباکانه همه را محکم ببندیم. چهبسا از دل همان ایدههای خندهدار و ترسناک، ایدههای نابتری پیدا کنیم و زیبا دربارهشان بنویسیم.
تأسیس این بانک موجودی سوژه شما را تضمین میکند، بهگونهای که هرگز با کسری ایده برای نوشتن مواجه نخواهید شد.
گام ششم | ۲۵ آذر ۱۴۰۲
بهای موفقیت در نویسندگی
حتما این بیت شعر حضرت سعدی، علیهالرحمة، را شنیدهاید: «رهرو آن نيست كه گه تند و گهي خسته رود / رهرو آنست كه آهسته و پيوسته رود». شیخ أجلّ میخواهد اهمیت و ضرورت «پیوستگی و مداومت» در کارها را گوشزد کند.درخشیدن در یک مسابقهٔ ورزشی و بالابردن جام طلا، نتیجهٔ ساعتها تمرین پیوسته و منظم زیرنظر یک مربّی کارکشته است، اما عموما این روی سکه از چشم بیشتر مردم پنهان است. آنان فقط لحظهٔ ایستادن روی سکوی قهرمانی را میبینند و بدان غبطه میخورند. به این فکر نمیکنند که آن قهرمان سالها رنجوبلا تحمل کرده و خاک مسیر خورده تا به این موفقیت دست یافته است. بدون تلاش و زحمت که هیچ گنجی میسّر نشده و نمیشود.پس موفقیت در هر شغل و مهارتی، تلاش مخصوص خود را میطلبد. نویسندهشدن هم یک مهارت است. برای حرفهای شدن در آن باید بهایش را بپردازیم. بهایش گامبرداشتن صحیح و اصولی، زیرنظر یک مربّی کاربلد، همراه با تمرین مستمر و پیوسته است. در این مسیر باید «روزانهنویسی» را عادت سفر و حضر خود قرار دهیم و آن را مثل نان شب بر خود واجب بدانیم. روزهایی که حال مان خوش است تا میتوانیم بنویسیم و در روزهایی که ناخوشاحوالیم در حدّی که واجب قضا نشود و عادت نشکند.
گام هفتم | ۲۶ آذر ۱۴۰۲
مطالعات متنوع و عمیق
عربها مَثل معروفی دارند: «فاقد الشيء لا يُعطيه»؛ یعنی کسی که خود از چیزی تهی است، نمیتواند آن را به دیگران ببخشد. جامی هم در «هفت اورنگ» خود همین مفهوم را تأیید کرده و گفته است: خشکابری که بود ز آب تهی / ناید از وی صفت آبدهی بنابراین آدمی هراندازه پرمایهتر باشد و دامنه دانش و تجربهاش گستردهتر باشد، میتواند آثار و نوشتههای پربار و غنیتری تولید کند. نوشتههای چنین نویسندهای عمق پیدا میکند. میبینیم که در هر جمله و بندش دنیایی از معانی و معارف نهفته است. این نوع نوشتهها خواننده را میخکوب میکند و به فکر وامیدارد. در مقابل نوشتهای که از پشتوانه مطالعاتی برخوردار نباشد، کمعمق و سطحی میشود. تهی و بیمغز میشود. خواننده زیرک بیدرنگ به اشکال آن پی میبرد و آن را کنار میگذارد. چنین نوشتهای نمیتواند عطش علمی و معرفتی خواننده را برطرف کند.میتوان بیگانگی از مطالعه را بهعنوان یکی از موانع نویسندگی برشمرد، زیرا کسی که مغزش تهی باشد، دستش نمیجنبد. نمیداند چی بنویسد. مطالعات عمیق است که آدمی را به چشمهای سیّال و جوشان تبدیل میکند و نیرویی از درون او را وادار به خروشیدن میکند و قلمش را بهحرکت درمیآورد.حالا که میخواهید در وادی مطالعه قدم بگذارید، بروید سراغ آثار نویسندگان بزرگ. نویسندگانی که مردم از آنان حساب میبرند و با خواندن نوشتههایشان میخکوب میشوند. اشک میریزند یا قاهقاه میخندند. مطالعات مان باید متنوع باشد. هم ادبیات داستانی بخوانیم و هم غیرداستانی. نمونههای مختلف نظم و نثر قدیم و جدید را بخوانیم، بلکه با آنها زندگی کنیم و تا جان در بدن داریم هیچوقت از مطالعه دست نکشیم.
گام هشتم| 27 آذر ۱۴۰۲
اهمیت محفوظات و اندوختههای ذهنی در نویسندگی
مدتی قبل برای خودم برنامهای چیده بودم و جمعهها یک فایل صوتی از درس «مثنوی معنوی» مولانا بهزاد فقهی، از علمای جوان تربتجام، را گوش میکردم. چیزی که به نظر بنده درس ایشان را از دیگران متمایز میکرد، این بود که ایشان در ضمن شرح ابیات مثنوی معنوی، مقولهها، لطیفهها و حکایتهای جالب و جذاب دیگری را چاشنی درسشان میکردند.
میدانیم که انسان از قدیم موجودی تنوّعطلب بوده و امروزه این خصلت و خوی تنوعطلبی وی به اوج خود رسیده است. وقتی یک مسأله با یکنواختی دُمش دراز شود، برایش کسلکننده میشود. برای همین است که بسیاری از مدرسان و سخنوران میکوشند که با لطایفالحیل درس و سخنرانیشان را از خشکی و یکنواختی دربیاورند.
پرواضح است که این مسأله تنوعطلبی در نوشتن هم مصداق پیدا میکند. نوشتهای که یکنواخت باشد و نویسنده بهعنوان متکلموحده در آن رودهدرازی کند، تحملش برای خوانندههای امروزی دشوار است.
بنابراین یک نویسندهٔ ماهر باید اندوخته و ذخیرهٔ بزرگی از اشعار نغز، امثال لطیف و باریک، حکایتها و لطیفههای جذاب در ذهن خود آماده داشته باشد تا بتواند از هر کدام در فرصت مناسب بهعنوان چاشنی نوشته و برای غنابخشی به آن استفاده کند و نوشتهٔ خود را از خشکی و یکنواختی دربیاورد.
هراندازه ذخیرهٔ محفوظات یک نویسنده از خوراکیهای بالا غنیتر باشد، در پردازش موضوعات و سرککشیدن به جوانب مختلف آنها، قویتر عمل میکند. چنین نویسندهای هرحرفش با سند و مدرک است و میتواند بهراحتی برای هر ادعایش شاهد و گواهی از دیگران بیاورد و اعتماد مخاطب را بیشتر جلب کند.
گام نهم | 28 آذر ۱۴۰۲
تمرین ساده و مهم «رونویسی»
شاید شما هم مثل خیلیهای دیگر با «مشق شب» خاطرهٔ خوشی نداشته باشید. بهراستی آن مشقهای نفسگیرِ چندبار نوشتن از فلان صفحه برای چی بود؟
شاید معلمها به ما نگفته باشند، اما اصولاً هدف از آنها این بوده که ما فارسی را بهتر یادبگیریم و همینطور با الگوگیری از نوشتههای کتاب خطمان بهتر شود. قطعاً نتیجهٔ همان مشقها و رونویسیها بود که وضعیت دانشآموزان آن دوره از دانشآموزان امروزی بهتر بود. حالا که همه دارند علیه «مشق شب» حرف میزنند، داریم وضعیت خواندن و نوشتن فارسی بچهها را میبینیم!
شاید باورتان نشود، اما همهٔ مدرسان نویسندگی اتفاقنظر دارند که «رونویسی» تأثیر فوقالعادی بر نوشتن ما دارد.
به یاد دارم وقتی برای دورهٔ یکسالهٔ ادبیات فارسی و نویسندگی دارالعلوم زاهدان ثبتنام کرده بودم، درس ادبیات فارسی را با استاد دکتر نصیراحمد سیدزاده داشتیم. استاد در یکی از همان نشستهای اول، در پایان کلاس برای ما تکلیف مشخص کردند. تکلیف رونویسی از یک کتاب.
بنده و همکلاسیهایم تعجب کردیم که دوره تخصص ادبیات و تمرین رونویسی! مگر این تمرین مخصوص دوران ابتدایی نبود!؟
بعدها که به این تمرین تَن دادیم، تازه فهمیدم که چه تأثیر فوقالعاده و شگرفی دارد!
واقعیت این است که وقتی ما از روی متن یک نویسنده کارکشته رونویسی میکنیم، ناخودآگاه با زیروبَم کلمات و جملات بیشتر مأنوس میشویم. ساختار جملات و چگونگی چیدن کلمات بهدستمان میآید. مسلّم است که تنها با خواندن و مطالعه این ارتباط عمیق با متن بهدست نمیآید.
«رونویسی» مهم است تا آن اندازه که حتی نویسندگان مطرح هم این تمرین را با مواظبت انجام میدادند. چنانکه میگویند عادت «چِخُوف»، داستاننویس مشهور روس، این بود که از روی آثار «تُولستُوی»، دیگر نویسندهٔ معاصرش، رونویسی میکرد.
گام دهم| 29 آذر ۱۴۰۲
ایجاد فضای نویسندگی
بههیچوجه نمیتوانیم تأثیر خلقوخوی دوستان و اطرافیان را برخود انکار کنیم. حتما از فرهنگ و سبکزندگی جامعهای که در آن زندگی میکنیم متأثر میشویم. بههمینخاطر اساتید اخلاق همواره به ما توصیه میکنند که مواظب حلقهٔ دوستان و اطرافیان خود باشیم. گاهی این انفعالات و تأثیرپذیریهای مثبت یا منفی ناخودآگاه، بدون اینکه احساس کنیم، صورت میگیرند؛ چنانکه مولانای روم میگویند: میرود از سینهها در سینهها / از ره پنهان صلاح و کینهها
کسی که میخواهد در یک زمینه رشد کند، بهترین راهش این است که زمینه و بستر مناسب را برای رشد خود فراهم کند؛ مثلاً شخصی میخواهد یک زبان خارجی یادبگیرد، بهترین راهش این است که با اهل آن زبان ارتباط برقرار کنند. سایر فنون و تخصصها هم همینطوری هستند.
کسی که میخواهد در زمینهٔ نویسندگی رشد کند، باید به فکر ایجاد یک بستر و فضای مناسب برای رشد خود باشد. راهش این است که با چند نفر از نویسندگان خوب طرح رفاقت و دوستی بریزد. در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی گروهها و صفحات نویسندگی را دنبال کند. نوشتههای نویسندگان محبوبش را دنبال کند. اهمیت و مزیتهای نویسندگی را برای خود بازگو کند. بکوشد با ایجاد چالشهایی عمداً خود را در گردونه و چرخهٔ نوشتن قرار دهد و از هر فرصتی برای نوشتن استفاده کند.
اگر بتوانیم یک فضای خوب برای نوشتن ایجاد کنیم، کارمان خیلی راحتتر میشود. بهراحتی میتوانیم در آن فضا رشد کنیم و به پیشرفت و بالندگی برسیم.
گام یازدهم| 30 آذر ۱۴۰۲
بیباکانه بنویس
شما هراندازه دقیق و کاردُرست باشید، بازهم یکنفر پیدا میشود که روی یک نقطه از کارتان انگشت بگذارد و از آن ایراد بگیرد. خُردهگیری با طبیعت و سرشت بعضیها طوری عجین شده که چشمشان زشتیها و پلشتیها را خیلی بهتر و پررنگتر از زیباییها و خوبیها میبیند. حتی گفتهاند: گرت عیبجویی بود در سرشت / نبینی ز طاووس جز پای زشت
در برابر حرف مردم، افرادی که روحیۀ ضعیف و اعتمادبهنفس پایینی دارند، خیلی زود روحیهٔ خود را میبازند و همهچیز را میگذارند کنار، اما افراد زیرک و باهوش چنین موقعیتهایی را بهچشم فرصت نگاه میکنند و بدون توجه به حرفوحدیث خُردهگیران باقوّت به مسیرشان ادامه میدهند.
یک مهارتآموز نویسندگی نباید انتظار داشته که همگان از نوشتۀ او متأثر شوند و برایش کف بزنند. قطعاً گاهی در برابر او خردهگیران و منتقدانی خیرخواهانه یا مغرضانه قدعلم میکنند و با نقدهای بیرحمانه نوشتههایش را به چالش میکشند. در چنین شرایطی شخص نباید روحیهاش را ببازد، بلکه با حفظ آرامش و اعتمادبهنفس بالا، بیباکانه مسیرش را ادامه دهد.
نویسندۀ زیرک و باهوش نقدها را فرصتی برای رشد خود تلقی میکند. از طریق نقدهای دیگران نقاط قوت و ضعف کارش را شناسایی میکند و برای تقویت نقاط قوت و برطرفکردن نقاط ضعف تلاش میکند.
آخرین دیدگاهها